معنی فارسی spanceled
B1اسپانسل کردن به معنای بستن یا محکم کردن چیزی با استفاده از یک بند یا طناب است.
To bind or secure something with a rope or strap.
- VERB
example
معنی(example):
اسب توسط سوارکار اسپانسل شد.
مثال:
The horse was spanceled by the rider.
معنی(example):
او طناب را برای محکم کردن بار اسپانسل کرد.
مثال:
He spanceled the rope to secure the load.
معنی فارسی کلمه spanceled
:
اسپانسل کردن به معنای بستن یا محکم کردن چیزی با استفاده از یک بند یا طناب است.