معنی فارسی spasming

B1

اسپاسم شدن، به معنای تجربه انقباض مکرر و غیرارادی عضلات.

The act of muscles contracting involuntarily and frequently.

verb
معنی(verb):

To produce and undergo a spasm.

noun
معنی(noun):

A spasm.

example
معنی(example):

پس از آسیب، او متوجه شد که ماهیچه‌هایش به طور مکرر اسپاسم می‌شوند.

مثال:

After the injury, she found her muscles were spasming frequently.

معنی(example):

او هنگام بلند کردن جعبه‌های سنگین احساس کرد که کمرش اسپاسم می‌شود.

مثال:

He felt his back spasming while lifting heavy boxes.

معنی فارسی کلمه spasming

: معنی spasming به فارسی

اسپاسم شدن، به معنای تجربه انقباض مکرر و غیرارادی عضلات.