معنی فارسی speakless

B2

بی‌سخن، عدم توانایی در بیان احساسات یا نظرات به دلیل شوک یا حیرت.

Being unable to speak, often due to surprise or shock.

example
معنی(example):

پس از خبر، برای یک لحظه بی‌سخن شدم.

مثال:

After the news, I was speakless for a moment.

معنی(example):

برخی از موقعیت‌ها ما را کاملاً بی‌سخن می‌گذارند.

مثال:

Some situations leave us completely speakless.

معنی فارسی کلمه speakless

: معنی speakless به فارسی

بی‌سخن، عدم توانایی در بیان احساسات یا نظرات به دلیل شوک یا حیرت.