معنی فارسی spicknel
B1به معنای مرتب و منظم، معمولاً در مورد اشیا یا محیطها به کار میرود.
Well-cared for and neat.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
قسمت مرتب نرده به تازگی تعمیر شده است.
مثال:
The spicknel part of the fence was recently repaired.
معنی(example):
او به باغ مرتب بسیار اهمیت میداد.
مثال:
He took great care of the spicknel garden.
معنی فارسی کلمه spicknel
:
به معنای مرتب و منظم، معمولاً در مورد اشیا یا محیطها به کار میرود.