معنی فارسی spifflicate
B1خراب کردن، به هم زدن یا ناراحت کردن؛ به طور خاص در مورد برنامه‌ها یا کارها.
To ruin or mess up, especially regarding plans or tasks.
- verb
verb
معنی(verb):
To confound, silence or dumbfound.
معنی(verb):
(Provincial) To beat severely.
معنی(verb):
To stifle, suffocate, kill.
معنی(verb):
To ruin, destroy.
example
معنی(example):
برنامه‌هایم را خراب نکن!
مثال:
Don't spifflicate my plans!
معنی(example):
او تمایل دارد هر چیزی را که اطرافش است خراب کند.
مثال:
He tends to spifflicate everything around him.
معنی فارسی کلمه spifflicate
:
خراب کردن، به هم زدن یا ناراحت کردن؛ به طور خاص در مورد برنامه‌ها یا کارها.
