معنی فارسی spikiest

B1

این صفت به حفظ بالاترین درجه تیغ یا کناره‌های تیز و تند در مقایسه با دیگران اشاره دارد.

Superlative form of spiky; having the most spikes or points.

adjective
معنی(adjective):

Having spikes, spiny.

معنی(adjective):

Hostile; standoffish

مثال:

a spiky personality

معنی(adjective):

Of hair, erect, resembling spikes.

example
معنی(example):

از بین تمام مدل‌ها، مدل موی او اسپایک‌ترین بود.

مثال:

Of all the hairstyles, his was the spikiest.

معنی(example):

اسپایک‌ترین گیاهان در سخت‌ترین محیط‌ها زنده می‌مانند.

مثال:

The spikiest plants survive in the toughest environments.

معنی فارسی کلمه spikiest

: معنی spikiest به فارسی

این صفت به حفظ بالاترین درجه تیغ یا کناره‌های تیز و تند در مقایسه با دیگران اشاره دارد.