معنی فارسی spilly
B1چیزی که ممکن است به راحتی بریزد.
Something that is likely to spill.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نوشیدنی ریخته لکهای روی میز باقی گذاشت.
مثال:
The spilly drink left a stain on the table.
معنی(example):
مواظب باش، آن خوراکی ریختن ممکن است بهم ریختگی ایجاد کند.
مثال:
Be careful, that spilly meal can make a mess.
معنی فارسی کلمه spilly
:
چیزی که ممکن است به راحتی بریزد.