معنی فارسی spitchcocking
B2پروسهای که در آن چوبکها برای دور نگهداشتن جانوران وحشی استفاده میشوند.
The process of using sticks to deter wildlife from entering specific areas.
- verb
verb
معنی(verb):
To split (an eel) along the back and then broil it.
example
معنی(example):
آنها حاشیههای مزرعه را به شکل چوبکها ترسیم میکنند.
مثال:
They are spitchcocking the perimeters of the farm.
معنی(example):
چوبکزنیدن به دور نگهداشتن حیات وحش ناخواسته کمک میکند.
مثال:
Spitchcocking helps in keeping unwanted wildlife away.
معنی فارسی کلمه spitchcocking
:
پروسهای که در آن چوبکها برای دور نگهداشتن جانوران وحشی استفاده میشوند.