معنی فارسی splenic
B2مربوط به طحال، اندامی در بدن که نقشهای ایمنی و تصفیه خون را ایفا میکند.
Relating to the spleen.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Of, related to, or located near the spleen.
example
معنی(example):
پزشک او را به خاطر مشکلات طحال معاینه کرد.
مثال:
The doctor examined her for splenic issues.
معنی(example):
عملکرد طحال برای سیستم ایمنی بسیار مهم است.
مثال:
Splenic function is crucial for the immune system.
معنی فارسی کلمه splenic
:
مربوط به طحال، اندامی در بدن که نقشهای ایمنی و تصفیه خون را ایفا میکند.