معنی فارسی splined

B1

اسپلاین شده به فرآیند ایجاد شیارهای طراحی شده بر روی یک قطعه اشاره دارد که برای تطبیق با قطعه‌ای دیگر استفاده می‌شود.

Describing an object that has been shaped with grooves or notches for fitting with another component.

adjective
معنی(adjective):

Having a spline or splines.

example
معنی(example):

شافت به صورت اسپلاین شده بود تا به طور کامل با اتصال‌دهنده مطابقت داشته باشد.

مثال:

The shaft was splined to fit perfectly with the connector.

معنی(example):

تولیدکنندگان غالباً از قطعات اسپلاین شده برای انتقال بهترین گشتاور استفاده می‌کنند.

مثال:

Manufacturers often use splined components for better torque transmission.

معنی فارسی کلمه splined

: معنی splined به فارسی

اسپلاین شده به فرآیند ایجاد شیارهای طراحی شده بر روی یک قطعه اشاره دارد که برای تطبیق با قطعه‌ای دیگر استفاده می‌شود.