معنی فارسی split-

B1

تقسیم کردن، به معنی جدا کردن یا بخش‌بندی چیزی به قسمت‌های کوچکتر.

To divide or separate something into parts.

example
معنی(example):

من نیاز دارم کیک را به قطعات مساوی تقسیم کنم.

مثال:

I need to split the cake into equal pieces.

معنی(example):

بیایید هزینه‌های سفر را تقسیم کنیم.

مثال:

Let's split the costs for the trip.

معنی فارسی کلمه split-

: معنی split- به فارسی

تقسیم کردن، به معنی جدا کردن یا بخش‌بندی چیزی به قسمت‌های کوچکتر.