معنی فارسی spottily

B1

به‌طور نامنظم یا غیرقابل پیش‌بینی.

In an irregular or inconsistent manner.

example
معنی(example):

معلم نمره‌ها را به‌طور پراکنده داد.

مثال:

The teacher graded the assignments spottily.

معنی(example):

او به‌طور پراکنده در جلسات حاضر می‌شود و گاهی دیر می‌آید.

مثال:

He arrives spottily at meetings, sometimes late.

معنی فارسی کلمه spottily

: معنی spottily به فارسی

به‌طور نامنظم یا غیرقابل پیش‌بینی.