معنی فارسی sprattled

B1

به اشتراک گذاشتن افکار یا ایده‌ها با حرکتی نامنظم.

Having shared thoughts in a scattered or disorganized manner.

example
معنی(example):

او افکار خود را در طول بحث پخش کرد.

مثال:

He sprattled his thoughts during the discussion.

معنی(example):

او بعد از به اشتراک گذاشتن ایده‌هایش احساس پخش شدن کرد.

مثال:

She felt sprattled after sharing her ideas.

معنی فارسی کلمه sprattled

: معنی sprattled به فارسی

به اشتراک گذاشتن افکار یا ایده‌ها با حرکتی نامنظم.