معنی فارسی sprinklingly

B1

به طور ملایم و با احتیاط، به ویژه در اشاره به آبیاری.

In a manner that involves sprinkling lightly or gently.

example
معنی(example):

او به آرامی گیاهان را آبیاری کرد تا از آبیاری بیش از حد آنها جلوگیری کند.

مثال:

She watered the plants sprinklingly to avoid overwatering them.

معنی(example):

سرآشپز ادویه‌ها را به آرامی اضافه کرد تا طعمی دلپذیر به دست آورد.

مثال:

The chef added the spices sprinklingly for a delightful flavor.

معنی فارسی کلمه sprinklingly

: معنی sprinklingly به فارسی

به طور ملایم و با احتیاط، به ویژه در اشاره به آبیاری.