معنی فارسی sprogged

B1

حرکت کردن به صورت غیرمنظم و شاداب، به خصوص ارتباط یافته با حرکات جوان.

To move energetically or playfully.

verb
معنی(verb):

To produce children.

معنی(verb):

To ejaculate, to come.

example
معنی(example):

سگ توله‌ی شیطون در اطراف خانه در حال جلز و ولز بود.

مثال:

The mischievous puppy sprogged around the house.

معنی(example):

بچه‌ها با شادی از میان باغ عبور کردند.

مثال:

The children sprogged through the garden with joy.

معنی فارسی کلمه sprogged

: معنی sprogged به فارسی

حرکت کردن به صورت غیرمنظم و شاداب، به خصوص ارتباط یافته با حرکات جوان.