معنی فارسی sprush
B1به معنی تمیز کردن یا پاک کردن سطحی چیزها به سرعت.
To quickly clean or wipe down a surface.
- VERB
example
معنی(example):
او به سرعت ماشین را کمی تمیز کرد.
مثال:
He gave the car a quick sprush to clean it.
معنی(example):
بعد از شام، ما قبل از گذاشتن بشقابها، کمی آنها را تمیز کردیم.
مثال:
After dinner, we gave our plates a sprush before putting them away.
معنی فارسی کلمه sprush
:
به معنی تمیز کردن یا پاک کردن سطحی چیزها به سرعت.