معنی فارسی spunking

B1

حرکت شجاعانه و با انرژی، به طور خاص در یک محیط غیررسمی.

Moving or acting in a bold, spirited, or lively manner.

example
معنی(example):

او با دوستانش به شجاعت از تپه پایین می‌رفت.

مثال:

He was spunking down the hill with his friends.

معنی(example):

آنها در پارک با نشاط و شادی وقت خود را سپری کردند.

مثال:

They started spunking around the park enjoying their day.

معنی فارسی کلمه spunking

: معنی spunking به فارسی

حرکت شجاعانه و با انرژی، به طور خاص در یک محیط غیررسمی.