معنی فارسی squamaceous
B1چیزی که به حالت پوستهای متمایل است، معمولاً به بافت یا ساختار پوست اشاره دارد.
Having scales or a scaly texture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پوست پوستهای خزنده آن را از شکارچیان محافظت میکند.
مثال:
The squamaceous skin of the reptile protects it from predators.
معنی(example):
برخی ماهیها الگوی پوست پوستهای بر روی بدن خود دارند.
مثال:
Some fish exhibit a squamaceous pattern on their bodies.
معنی فارسی کلمه squamaceous
:
چیزی که به حالت پوستهای متمایل است، معمولاً به بافت یا ساختار پوست اشاره دارد.