معنی فارسی squiffy
B1 /ˈskwɪf.i/شخصی که به خاطر مصرف الکل کمی گیج یا حالت غیرعادی پیدا کرده است.
Slightly intoxicated or tipsy.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Slightly drunk or intoxicated; tipsy
معنی(adjective):
Crooked, askew; awry
example
معنی(example):
بعد از چند نوشیدنی، او کمی سرخوش شد.
مثال:
After a few drinks, he felt a bit squiffy.
معنی(example):
آن نوشیدنی من را خیلی سرخوش کرد.
مثال:
That drink made me feel pretty squiffy.
معنی فارسی کلمه squiffy
:
شخصی که به خاطر مصرف الکل کمی گیج یا حالت غیرعادی پیدا کرده است.