معنی فارسی stabbed/stabbed

B1

زخمی شدن توسط اشیاء تیز، به ویژه چاقو. معمولاً به معنای آسیب دیدن یا مورد حمله قرار گرفتن است.

To pierce or wound someone with a pointed object, especially a knife.

example
معنی(example):

او در طول دعوا از پشت چاقو خورد.

مثال:

He was stabbed in the back during the fight.

معنی(example):

کارآگاه قربانی را پیدا کرد که چاقو خورده بود.

مثال:

The detective found the victim who had been stabbed.

معنی فارسی کلمه stabbed/stabbed

:

زخمی شدن توسط اشیاء تیز، به ویژه چاقو. معمولاً به معنای آسیب دیدن یا مورد حمله قرار گرفتن است.