معنی فارسی stabilizing
B1تثبیت کننده، به عملی اشاره دارد که طی آن تلاش می‌شود تا یک شی یا سیستم به حالت پایدار برسد.
The act of making something stable or steady.
- verb
verb
معنی(verb):
To make stable.
مثال:
Jody stabilized the table by putting a book under the short leg.
معنی(verb):
To become stable.
مثال:
The country will stabilize after the next election ends.
example
معنی(example):
تثبیت وسیله نقلیه نیاز به نگهداری دقیق دارد.
مثال:
Stabilizing the vehicle requires careful maintenance.
معنی(example):
فرآیند تثبیت شامل چندین مرحله است.
مثال:
The process of stabilizing involves several steps.
معنی فارسی کلمه stabilizing
:
تثبیت کننده، به عملی اشاره دارد که طی آن تلاش می‌شود تا یک شی یا سیستم به حالت پایدار برسد.
