معنی فارسی stablishment

B1

فرایند ایجاد یا تعیین چیزی، به ویژه در زمینه قانونی یا اجتماعی.

The act of establishing something, typically in a formal context.

example
معنی(example):

تعیین قوانین جدید به بهبود نظم کمک می‌کند.

مثال:

The stablishment of new rules helps improve order.

معنی(example):

تعیین یک سیاست جدید امروز اعلام شد.

مثال:

The stablishment of a new policy was announced today.

معنی فارسی کلمه stablishment

: معنی stablishment به فارسی

فرایند ایجاد یا تعیین چیزی، به ویژه در زمینه قانونی یا اجتماعی.