معنی فارسی stargaze

B1 /ˈstɑɹɡeɪz/

به تماشای ستاره‌ها نشستن و آنها را مشاهده کردن، فعالیتی برای سرگرمی.

To look at the stars, typically as a leisurely activity.

verb
معنی(verb):

To look at the stars at night.

مثال:

It was a very clear night so I paused to stargaze until I got cold and went in.

example
معنی(example):

ما در شب‌های صاف به تماشای ستاره‌ها می‌پردازیم.

مثال:

We like to stargaze on clear nights.

معنی(example):

او به تپه رفت تا از نورهای شهر دور به تماشای ستاره‌ها بپردازد.

مثال:

He went to the hill to stargaze away from city lights.

معنی فارسی کلمه stargaze

: معنی stargaze به فارسی

به تماشای ستاره‌ها نشستن و آنها را مشاهده کردن، فعالیتی برای سرگرمی.