معنی فارسی stary
B1هر چیزی که به ستارهها یا طرحهای ستارهای اشاره داشته باشد.
Referring to something that features stars or has a starry design.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پارچه ستارهدار در زیر نورهای روشن درخشش داشت.
مثال:
The stary fabric shimmered under the bright lights.
معنی(example):
او لباسی با طرح ستارهدار پوشیده بود که نظر همه را جلب کرد.
مثال:
She wore a dress with a stary design that caught everyone's eye.
معنی فارسی کلمه stary
:
هر چیزی که به ستارهها یا طرحهای ستارهای اشاره داشته باشد.