معنی فارسی stifledly

B1

به صورتی محدود و تحت فشار و بدون آزادی کامل.

In a manner where emotions or expressions are restrained or suppressed.

example
معنی(example):

او به صورت خفگی صحبت کرد و سعی کرد احساساتش را پنهان کند.

مثال:

He spoke stifledly, trying to hide his emotions.

معنی(example):

او وقتی جوک را شنید، به صورت خفگی خندید.

مثال:

She laughed stifledly when she heard the joke.

معنی فارسی کلمه stifledly

: معنی stifledly به فارسی

به صورتی محدود و تحت فشار و بدون آزادی کامل.