معنی فارسی stop dead
B2بهطور ناگهانی و کامل متوقف شدن، معمولاً بدون هشدار.
To come to a complete and abrupt halt.
- verb
verb
معنی(verb):
To stop suddenly.
example
معنی(example):
ماشین در وسط جاده بهطور ناگهانی متوقف شد.
مثال:
The car stopped dead in the middle of the road.
معنی(example):
وقتی صدای انفجار را شنیدم، ناگهان ایستادم.
مثال:
When I heard the explosion, I stopped dead in my tracks.
معنی فارسی کلمه stop dead
:
بهطور ناگهانی و کامل متوقف شدن، معمولاً بدون هشدار.