معنی فارسی strabismally
C1به صورت مرتبط با strabism، معمولاً در اشاره به نحوهی دیدن یا مشاهده.
In a manner relating to strabism, often referring to the way one observes or sees.
- ADVERB
example
معنی(example):
کودک به طور strabismally به اسباببازی نگاه کرد و این باعث شد که تمرکز سخت شود.
مثال:
The child looked strabismally at the toy, making it hard to focus.
معنی(example):
او به طور strabismally بین اشیاء جابهجا شد.
مثال:
He moved strabismally between the objects.
معنی فارسی کلمه strabismally
:
به صورت مرتبط با strabism، معمولاً در اشاره به نحوهی دیدن یا مشاهده.