معنی فارسی stragglingly

B1

به طور عقب‌مانده یا با فاصله از دیگران حرکت کردن.

In a manner of lagging behind or being scattered.

example
معنی(example):

او به‌طور عقب‌مانده‌ای از بقیه گروه پیاده‌روی کرد.

مثال:

He walked stragglingly behind the rest of the group.

معنی(example):

آنها به طور عقب‌مانده، یکی پس از دیگری رسیدند.

مثال:

They arrived stragglingly, one after another.

معنی فارسی کلمه stragglingly

: معنی stragglingly به فارسی

به طور عقب‌مانده یا با فاصله از دیگران حرکت کردن.