معنی فارسی strangulate
B2خفه کردن، به ویژه بهوسیله فشار به دور گردن کردن.
To kill or choke by constricting the neck.
- verb
verb
معنی(verb):
To stop flow through a vessel.
معنی(verb):
To strangle.
example
معنی(example):
کارآگاه معتقد بود که قربانی قبل از اینکه دور انداخته شود خفه شده است.
مثال:
The detective believed the victim was strangulated before being disposed of.
معنی(example):
قوانین جدید ممکن است کسبوکارهای کوچک را مختل کند.
مثال:
The new rules may strangulate small businesses.
معنی فارسی کلمه strangulate
:
خفه کردن، به ویژه بهوسیله فشار به دور گردن کردن.