معنی فارسی strategery
B1تدبیر، استراتژی؛ گرچه به شکل غیررسمی و کمتر رایج به کار می‌رود.
A humorous or informal way of referring to a strategy or plan.
- noun
noun
معنی(noun):
The science and art of military command as applied to the overall planning and conduct of warfare.
معنی(noun):
A plan of action intended to accomplish a specific goal.
معنی(noun):
The use of advance planning to succeed in politics or business.
example
معنی(example):
استراتژی او در پرداختن به این مسئله به طرز شگفت‌انگیزی مؤثر بود.
مثال:
His strategery in addressing the issue was surprisingly effective.
معنی(example):
تیم چندین استراتژی برای مقابله با چالش‌های پروژه بررسی کرد.
مثال:
The team brainstormed various strategery to tackle the project's challenges.
معنی فارسی کلمه strategery
:
تدبیر، استراتژی؛ گرچه به شکل غیررسمی و کمتر رایج به کار می‌رود.
