معنی فارسی stripteased

B1

عمل استریپتیز کردن، به ویژه برای سرگرمی و نمایش، در آن فرد به تدریج لباس‌هایش را برمی‌دارد.

To perform a striptease, typically in an entertaining manner.

example
معنی(example):

او در صحنه استریپتیز کرد و تماشاگران را مجذوب کرد.

مثال:

She stripteased on stage, captivating the audience.

معنی(example):

این نمایش شامل بخشی بود که او استریپتیز کرد.

مثال:

The show included a segment where she stripteased.

معنی فارسی کلمه stripteased

: معنی stripteased به فارسی

عمل استریپتیز کردن، به ویژه برای سرگرمی و نمایش، در آن فرد به تدریج لباس‌هایش را برمی‌دارد.