معنی فارسی strowd

B1

غباری از سردرگمی یا ابهام، ایجاد احساس عدم وضوح در یک وضعیت.

A haze or cloud causing confusion or lack of clarity in a situation.

example
معنی(example):

بعد از شنیدن خبر در یک غبار از سردرگمی گرفتار شدم.

مثال:

I was caught in a strowd of confusion after hearing the news.

معنی(example):

مه غباری ایجاد کرد که دیدن جاده را دشوار کرده بود.

مثال:

The fog created a strowd that made it difficult to see the road.

معنی فارسی کلمه strowd

: معنی strowd به فارسی

غباری از سردرگمی یا ابهام، ایجاد احساس عدم وضوح در یک وضعیت.