معنی فارسی stubbly
B1به ویژگی سطحی که شامل موهای کوتاه و ضخیم است اطلاق میشود.
Describing something that has short, rough surfaces, often referring to hair.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having stubble.
example
معنی(example):
صورت تهریشدار او نشان میداد که مدتی است اصلاح نکرده است.
مثال:
His stubbly face showed he hadn't shaved in a while.
معنی(example):
این گیاهان تهریشدار بازماندگانی از محصولات فصل گذشته بودند.
مثال:
The stubbly plants were survivors from last season's crops.
معنی فارسی کلمه stubbly
:
به ویژگی سطحی که شامل موهای کوتاه و ضخیم است اطلاق میشود.