معنی فارسی subluxated

B2

گفته می‌شود که یک استخوان یا مفصل زیرکشیده شده است زمانی که بخشی از آن از جای اصلی خود خارج شود.

Describing a joint or vertebra that has been partially dislocated.

adjective
معنی(adjective):

Partially dislocated.

مثال:

a subluxated joint

example
معنی(example):

پس از سقوط، شانه او زیرکشیده شد.

مثال:

His shoulder was subluxated after the fall.

معنی(example):

پزشک مهره زیرکشیده شده را در کمر بیمار معاینه کرد.

مثال:

The doctor examined the subluxated vertebra in the patient's back.

معنی فارسی کلمه subluxated

: معنی subluxated به فارسی

گفته می‌شود که یک استخوان یا مفصل زیرکشیده شده است زمانی که بخشی از آن از جای اصلی خود خارج شود.