معنی فارسی submergence
B1پدیدهای که در آن یک ناحیه زیر آب میرود.
The state of being submerged; flooding.
- NOUN
example
معنی(example):
غرق شدن شهر به دلیل سیلابهای شدید بود.
مثال:
The submergence of the city was caused by heavy floods.
معنی(example):
در برخی مناطق، غرق شدن یک تهدید فصلی است.
مثال:
In some areas, submergence is a seasonal threat.
معنی فارسی کلمه submergence
:
پدیدهای که در آن یک ناحیه زیر آب میرود.