معنی فارسی subscale

B1

مقیاسی که به یک بخش خاص یا جنبه‌ای از یک اندازه‌گیری بزرگتر اشاره دارد.

A smaller scale that pertains to a specific aspect of a larger measurement tool or survey.

noun
معنی(noun):

A subdivision of a scale.

example
معنی(example):

ما تصمیم گرفتیم از یک زیر مقیاس برای اندازه‌گیری جنبه‌های خاص نظرسنجی استفاده کنیم.

مثال:

We decided to use a subscale to measure specific aspects of the survey.

معنی(example):

زیر مقیاس بر روی سلامت عاطفی تمرکز دارد.

مثال:

The subscale focuses on emotional well-being.

معنی فارسی کلمه subscale

: معنی subscale به فارسی

مقیاسی که به یک بخش خاص یا جنبه‌ای از یک اندازه‌گیری بزرگتر اشاره دارد.