معنی فارسی subserviate
B1به معنای وابسته کردن یا تحت تسلط درآوردن کسی است.
To make subservient; to place in a position of dependency or servitude.
- VERB
example
معنی(example):
برخی ممکن است از مزایا برای زیر سلطه قرار دادن دیگران در محیط کار استفاده کنند.
مثال:
Some may use advantages to subserviate others in the workplace.
معنی(example):
به زیر سلطه آوردن به معنای وابسته کردن کسی به خود است.
مثال:
To subserviate means to make someone dependent on you.
معنی فارسی کلمه subserviate
:
به معنای وابسته کردن یا تحت تسلط درآوردن کسی است.