معنی فارسی substanceless
B1بدون محتوا یا فاقد مفهوم واقعی و عمیق.
Having no substance or significance; insubstantial.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این ایده به دلیل عدم مفهوم مشخص مورد انتقاد قرار گرفت.
مثال:
The idea was criticized as being substanceless.
معنی(example):
استدلال او در طول مناظره بیمحتوا به نظر میرسید.
مثال:
Her argument seemed substanceless during the debate.
معنی فارسی کلمه substanceless
:
بدون محتوا یا فاقد مفهوم واقعی و عمیق.