معنی فارسی subsystem
B2زیرسیستم، یک بخش یا زیرمجموعه از یک سیستم بزرگتر که عملکرد خاصی دارد.
A secondary or subordinate system that is part of a larger system.
- noun
noun
معنی(noun):
A group of related components that are part of a larger system.
example
معنی(example):
یک شبکه کامپیوتری می‌تواند به زیرسیستم‌های کوچک‌تر تقسیم شود.
مثال:
A computer network can be divided into smaller subsystems.
معنی(example):
سیستم بهداشت و درمان از زیرسیستم‌های مختلفی تشکیل شده است.
مثال:
The healthcare system is made up of various subsystems.
معنی فارسی کلمه subsystem
:
زیرسیستم، یک بخش یا زیرمجموعه از یک سیستم بزرگتر که عملکرد خاصی دارد.
