معنی فارسی succinate
B1سوکسینات، نمک یا استر اسید سوکسینیک که در متابولیسم سلولی مهم است.
A salt or ester of succinic acid.
- noun
noun
معنی(noun):
Any salt or ester of succinic acid.
example
معنی(example):
سوکسینات نمک یا استر اسید سوکسینیک است.
مثال:
Succinate is a salt or ester of succinic acid.
معنی(example):
در بیوشیمی، سوکسینات نقش مهمی در چرخه کِربس ایفا میکند.
مثال:
In biochemistry, succinate plays an important role in the Krebs cycle.
معنی فارسی کلمه succinate
:
سوکسینات، نمک یا استر اسید سوکسینیک که در متابولیسم سلولی مهم است.