معنی فارسی suggillate

B1

سجوگلیل کردن، به معنی بی‌حس کردن ناحیه‌ای از بدن برای انجام یک عمل پزشکی.

To put a part of the body to sleep using an anesthetic.

example
معنی(example):

دندان‌پزشک باید ناحیه را قبل از شروع درمان سجوگلیل کند.

مثال:

The dentist had to suggillate the area before starting treatment.

معنی(example):

پزشک از بی‌حسی موضعی برای سجوگلیل زخم استفاده کرد.

مثال:

The doctor used a local anesthetic to suggillate the wound.

معنی فارسی کلمه suggillate

: معنی suggillate به فارسی

سجوگلیل کردن، به معنی بی‌حس کردن ناحیه‌ای از بدن برای انجام یک عمل پزشکی.