معنی فارسی sulkiness

B1

حالت یا کیفیت ناخرسند بودن؛ حالتی که فرد در آن از گفت‌وگو و تعامل خودداری می‌کند.

The quality of being sulky; a sullen or moody disposition.

example
معنی(example):

ناخرسندی او در طول تمام جلسه مشهود بود.

مثال:

Her sulkiness was evident during the entire meeting.

معنی(example):

ناخرسندی می‌تواند روحیه تیم را در محل کار تحت تأثیر قرار دهد.

مثال:

Sulkiness can affect team morale at work.

معنی فارسی کلمه sulkiness

: معنی sulkiness به فارسی

حالت یا کیفیت ناخرسند بودن؛ حالتی که فرد در آن از گفت‌وگو و تعامل خودداری می‌کند.