معنی فارسی sunward

B1

به سمت خورشید حرکت کردن یا دیدن.

In the direction of the sun.

adjective
معنی(adjective):

Directed or turned toward the sun.

adverb
معنی(adverb):

In the direction of the sun.

example
معنی(example):

پرنده به سمت خورشید پرواز کرد و به دنبال گرما بود.

مثال:

The bird flew sunward, seeking warmth.

معنی(example):

ما به سمت خورشید راه رفتیم تا از هوای آفتابی لذت ببریم.

مثال:

We walked sunward to enjoy the sunny weather.

معنی فارسی کلمه sunward

: معنی sunward به فارسی

به سمت خورشید حرکت کردن یا دیدن.