معنی فارسی supplanting
B2عمل جانشینی چیزی بالاتر یا بهتر بر چیزی که قبلا وجود داشته.
The act of replacing or taking the place of someone or something.
- verb
verb
معنی(verb):
To take the place of; to replace, to supersede.
مثال:
Will online dictionaries ever supplant paper dictionaries?
معنی(verb):
To uproot, to remove violently.
example
معنی(example):
جایگزینی ایده‌های قدیمی برای پیشرفت ضروری است.
مثال:
Supplanting outdated ideas is necessary for progress.
معنی(example):
او عادت‌های قدیمی‌اش را با عادت‌های سالم‌تر جایگزین می‌کند.
مثال:
She is supplanting her old habits with healthier ones.
معنی فارسی کلمه supplanting
:
عمل جانشینی چیزی بالاتر یا بهتر بر چیزی که قبلا وجود داشته.
