معنی فارسی suppositive
B1در حالتی که فرض میشود: مرتبط با فرض یا گمان؛ گاهی برای تحریک تفکر یا گفتوگو.
Of or relating to a supposition; suggestive or hypothetical.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تفکر فرضی او به او کمک کرد تا مسائل پیچیده را حل کند.
مثال:
His suppositive thinking helped him solve complex problems.
معنی(example):
او یک اظهار نظر فرضی کرد تا بحث و گفتگو را تحریک کند.
مثال:
She made a suppositive remark to provoke discussion.
معنی فارسی کلمه suppositive
:
در حالتی که فرض میشود: مرتبط با فرض یا گمان؛ گاهی برای تحریک تفکر یا گفتوگو.