معنی فارسی suppurated
B2چرکی شده، اشاره به وضعیتی که در آن عفونت باعث خروج چرک از بافت میشود.
Having become suppurated; having produced pus.
- verb
verb
معنی(verb):
To form or discharge pus.
معنی(verb):
To cause to generate pus.
مثال:
to suppurate a sore
example
معنی(example):
دکتر گفت که آن ناحیه چرکی شده است که نشاندهنده یک عفونت است.
مثال:
The doctor said the area has suppurated, indicating an infection.
معنی(example):
بافت چرکی باید برداشته شود تا از مشکلات بیشتر جلوگیری شود.
مثال:
The suppurated tissue needs to be removed to prevent further issues.
معنی فارسی کلمه suppurated
:
چرکی شده، اشاره به وضعیتی که در آن عفونت باعث خروج چرک از بافت میشود.