معنی فارسی surfer
A2سوارکاری بر روی موجها، بهویژه در دریا با استفاده از تخته موجسواری.
A person who rides on waves using a surfboard.
- noun
noun
معنی(noun):
A person who rides a surfboard.
معنی(noun):
A person who surfs the Internet.
معنی(noun):
A duck, the surf scoter (Melanitta perspicillata).
example
معنی(example):
ساحلنشین یک موج بزرگ را گرفت و تا ساحل آن را سواری کرد.
مثال:
The surfer caught a big wave and rode it all the way to the shore.
معنی(example):
او آرزو داشت که روزی یک سوارینشین حرفهای شود.
مثال:
She aspired to become a professional surfer one day.
معنی فارسی کلمه surfer
:
سوارکاری بر روی موجها، بهویژه در دریا با استفاده از تخته موجسواری.