معنی فارسی swangy

B1

حرکت یا حالت تاب‌مانند، به ویژه در فعالیت‌هایی که شامل نوسان یا چرخش هستند.

Characterized by a swinging or swaying motion, usually related to rhythm or playfulness.

example
معنی(example):

حرکت تاب‌مانند تاب شاداب به نظر می‌رسید.

مثال:

The swangy motion of the swing felt joyful.

معنی(example):

او از رقص تاب‌مانند در جشنواره لذت برد.

مثال:

He enjoyed the swangy dance at the festival.

معنی فارسی کلمه swangy

: معنی swangy به فارسی

حرکت یا حالت تاب‌مانند، به ویژه در فعالیت‌هایی که شامل نوسان یا چرخش هستند.