معنی فارسی synchronism
B1هم‌زمانی، وضعیتی که در آن دو یا چند پدیده دقیقا همزمان یا همسو با یکدیگر عمل می‌کنند.
The condition of occurring at the same time or operating in harmony.
- noun
noun
معنی(noun):
The state of being synchronous.
معنی(noun):
A temporal relationship between events.
معنی(noun):
The tabular arrangement of contemporary events etc. in history.
example
معنی(example):
هماهنگی در حرکاتشان رقصی زیبا ایجاد کرد.
مثال:
The synchronism in their movements created a beautiful dance.
معنی(example):
هماهنگی فناورانه تضمین می‌کند که دستگاه‌ها به‌خوبی همکاری کنند.
مثال:
Technological synchronism ensures devices work together effectively.
معنی فارسی کلمه synchronism
:
هم‌زمانی، وضعیتی که در آن دو یا چند پدیده دقیقا همزمان یا همسو با یکدیگر عمل می‌کنند.
