معنی فارسی talismanically
C2بهصورت مربوط به یک طلسم، معنای خاص و قدرت عمیق را منتقل میکند.
In a manner that suggests the qualities or powers of a talisman.
- ADVERB
example
معنی(example):
گردنبند بهطور طلسمی به دور گردنش آویزان بود.
مثال:
The necklace hung talismanically around her neck.
معنی(example):
او درباره سنتهای قدیمی بهطور طلسمی صحبت کرد.
مثال:
He spoke talismanically about the old traditions.
معنی فارسی کلمه talismanically
:
بهصورت مربوط به یک طلسم، معنای خاص و قدرت عمیق را منتقل میکند.